انجمن علمی دانشجویی ادیان و عرفان
نشست معرفی کتاب: آیین هندو و عرفان اسلامی (چهاردهمین)
حديث عيداني
نوع درخواست:

رویداد های علمی و آموزشی (سخنرانی علمی )

سطح برگزاری:

کشوری

سخنران:

پریا سیاحت شایسته

تاریخ برگزاری:

دوشنبه, 10 مرداد 1401

مکان برگزاری:

گوگل میت و ساختمان خوارزمی کلاس ۳۰۳

مدت زمان برنامه(دقیقه):

100

تعداد افراد شرکت کننده:

30

گروه پژوهشی مطالعات هند دانشگاه الزهرا (س) با همکاری انجمن علمی دانشجویی ادیان و عرفان معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه الزهرا (س)، "چهاردهمین نشست معرفی کتاب: آیین هندو و عرفان اسلامی" را باهدف ارتقای سطح علمی اساتید و دانشجویان در زمینۀ مطالعات مربوط به هند با سخنرانی خانم پریا شایسته، در روز دوشنبه ۱۰ مردادماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۱:۳۰ الی ۱۳ با حضور ۳۰ نفر از علاقه‌مندان در فضای گوگل میت و در کلاس ۳۰۳ ساختمان خوارزمی دانشگاه الزهرا (س) برگزار کرد. مشخصات کتاب: آیین هندو و عرفان اسلامی (بر اساس مجمع‌البحرین دارا شکوه) نویسنده: داریوش شایگان مترجم: جمشید ارجمند ناشر: فرزان روز چاپ اول، ۱۳۸۲ چاپ اول این کتاب در سال ۱۹۷۹ در پاریس بود و در سال ۱۹۹۷ تجدید چاپ شد. دکتر شایگان بسیاری از آثار خودش را به زبان فرانسه نوشت، هرچند که به فارسی تسلطی آشکار داشت، اما ترجیح می‌داد به فرانسه بنویسد و آثارش را کس دیگری به فارسی ترجمه کند. برای همین ترجمۀ این کتاب را به جمشید ارجمند پیشنهاد کرد و انتشارات فرزان روز ترجمۀ این اثر را برای بار اول در سال ۱۳۸۲ چاپ کرد. حوزۀ مطالعات و پژوهش‌های دکتر شایگان حوزۀ وسیعی بود و ایشان در زمینه‌های مختلفی از علوم‌انسانی فعالیت کرد، اما عمدۀ فعالیت دکتر شایگان در حوزۀ فلسفه تطبیقی و هندشناسی بود. ما نیز قصد داریم تنها به معرفی بخش خاصی از زندگی و فعالیت‌های علمی ایشان بپردازیم، آن بخشی که به حوزۀ مطالعات هند مرتبط است. دربارۀ نویسنده: داریوش شایگان متفکر، فرهنگ پژوه، فیلسوف، نویسنده، پژوهشگر ادبی، هندشناس، مترجم و مدرس دانشگاه بود. داریوش شایگان از بطن یک خانوادۀ چندفرهنگی و چند زبانی برخاست و در این فضای چندگانۀ فرهنگی و زبانی، زبان‌های فارسی، گرجی، ترکی آذری، ترکی عثمانی، فرانسه و انگلیسی را به نیکی آموخت. دوران ابتدایی و متوسطه را در مدرسۀ فرانسوی سن لوئی در تهران سپری کرد و در پانزده سالگی راهی انگلیس شد. در انگلیس دیپلم گرفت و بعد به دانشگاه ژنو در سوئیس رفت و هم‌زمان تحصیل در رشته‌های علوم سیاسی، فلسفه و زبان‌شناسی را در دانشگاه آغاز کرد و این ژان هربر استاد اسطوره‌شناسی هند در دانشگاه ژنو بود که مسیری نو پیشروی شایگان نهاد و او را با نبوغ حماسی هند آشنا کرد و بعد به کلاس‌های سانسکریت رفت و به مدت دو سال زبان متون مقدس هند را با جدیت فراگرفت. در بازگشت به تهران با برهمن ایندوشکر استاد زبان سانسکریت دانشگاه تهران آشنا شد و دو سال و نیم هم زبان سانسکریت و ادبیات هند را نزد ایندوشکر یاد گرفت. نخستین اثری که از زبان سانسکریت ترجمه کرد، کتاب "بهاگاوادگیتا" ست که هرگز هم منتشر نمی‌شود. بازگشت شایگان به ایران مصادف است با آغاز دورهٔ جدیدی از زندگی‌اش، یعنی مراقبه و خلوت‌گزینی که هفت سال طول کشید، و همین‌طور علاقه‌مند شدنش به عرفان، متون کلاسیکِ فارسی، حکمت و فلسفه. حاصل پژوهش‌های شایگان در حوزة فلسفه، بخصوص فلسفه‌های هند، انتشار کتاب دوجلدی "ادیان و مکتب‌های فلسفی هند" در سال ۱۳۴۶ است. در طول سال‌های ۳۹ تا ۴۵ شایگان با سخت‌کوشی به دنبال ریشه‌های معنوی خود می‌گردد، زبان عربی را فرامی‌گیرد، یک طریقت صوفیه برای خود برمی‌گزیند، به مطالعه و تأمل متون قدیمی و آثار فلسفی و عرفانی روی می‌آورد، و آن‌طور که خودش می‌گفت: "یک کمبود و یا حفره‌ای عمیق در من وجود داشت که بایست به هر قیمت آن را پر می‌کردم، این کاری بود که در طی سالیان و با سعی بسیار بدان پرداختم". و در این مرحله بود که مطالعات و تحقیقاتی که با فلسفۀ هند آغاز شده بود، به پژوهش‌های تطبیقی دربارۀ اسلام و هند ختم شد. شایگان در سال ۴۶ برای ادامۀ تحصیل در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن راهی فرانسه می‌شود و مدرک دکترای خود را با رساله‌ای در موضوع هندوئیسم و تصوف دریافت می‌کند و پس از آن برای تدریس فلسفه تطبیقی در دانشگاه تهران مشغول به کار می‌شود. دغدغۀ اصلی شایگان فرهنگ بود. شایگان ایران را حلقۀ واسط میان غرب و شبه‌قارهٔ هند می‌داند و معتقد است ایران به دلیل موقعیت میانه‌ای که دارد، نگاهی دوسویه به غرب و آسیا دارد و همین موقعیت میانه، در شکل‌گیری تمدن ایرانی نقشی مهم ایفا کرده است. از جوایز و افتخارات: نشان شوالیۀ هنر و ادب فرانسه در سال ۲۰۰۲ جایزۀ ادلف از طرف مجمع نویسندگان فرانسه زبان ۲۰۰۵ جایزۀ گفتگوی تمدن‌ها در دانمارک معتبرترین جایزۀ آکادمی فرانسه با عنوان (جایزه بزرگ زبان و ادبیات فرانسه) ۲۰۱۲ دربارۀ کتاب: کتاب آیین هندو و عرفان اسلامی که به زبان فرانسه نوشته شده و تز مؤلف محترم آن جناب شایگان است، شرح انتقادی رسالۀ مجمع‌البحرین دارا شکوه است که شاید بتوان گفت از مهم‌ترین آثاری است که در دوران معاصر در شرح عرفان اسلامی و تطبیق و مقایسه آن با آیین هندو نوشته شده است؛ و سیری گسترده در عرصۀ دو فرهنگ هندو و اسلامی است که کلیۀ مفاهیم و مسائل اساسی دینی و عرفانی این دو سنت بزرگ معنوی را مورد بررسی و پژوهش قرار داده است. محمد دارا شکوه پسر شاه جهان امپراتور گورکانی هند است که در سال ۱۶۱۵ میلادی به دنیا آمد و در ۴۴ سالگی مورد تکفیر قرار گرفت و به اتهام کفر اعدام شد. دارا شکوه در طول عمر کوتاه خود آثار مهم و متعددی به فارسی نوشت. دو اثر برجستۀ او یکی ترجمۀ اوپانیشادها به زبان فارسی است که بر آن سرّاکبر نام نهاد و دیگری رسالۀ مجمع‌البحرین که تلاشی صادقانه و مصرانه بر اثبات یگانگی مفاهیم تصوف اسلامی و آیین هندو است. مجمع‌البحرین یکی از آثار دارا شکوه در میان یازده اثری است که شایگان از آنها یاد می‌کند که اهمیتش نه فقط در شأن تاریخی، بلکه در معرفی نویسندۀ آن به‌عنوان یکی از پیش‌گامان علم ادیان تطبیقی است. این کتاب رسالۀ کوچکی حدود ۳۰-۴۰ صفحه در ۲۲ باب است که مطالعه‌ای تطبیقی دربارۀ مفاهیم فلسفی و عرفانی هندی و اسلامی است با مجموعه‌ای از اصطلاحات فنی دو دین که به شرح برابری و همسانی میان آن دو می‌پردازد. شایگان در فصول ۲۲گانۀ کتاب خود، رسالۀ دارا شکوه را در حدود ۴۰۰ صفحه شرح و نقد کرده، جزئیات آن را به‌تفصیل کاویده و افزوده؛ و نتیجه گرفته است که این رساله پیش از آنکه تحقیقی تطبیقی در قلمرو ادیان باشد، تلاشی است در تأیید و تثبیت مفهومی پیشین که باعث می‌شود تحقیقات به نتایج بعدی نینجامد، بلکه نتایج پیشاپیش به‌دست‌آمده و مؤلف آن را به‌جانب مطلوب خودش سوق داده و با ضرورت‌های خود سازگار کرده است. به نظر شایگان هدف دارا آن بوده که همسانی دو دین را در حد پیوند و رابطه‌ای هرچند اندک نشان دهد. برای مثال، "قیامت" اسلامی همسان "پرالایا"ست، چون هر دو بر پایان یک نظم دلالت دارند. اگرچه یکی نشان از روح در گذار از جان‌های برزخی دارد و دیگری به مخلوقات و آخرالزمان‌های دوره‌ای دنیا مرتبط است و پیرو نظریۀ ادوار کیهانی است. یا جبرئیل فرشتۀ وحی، همان برهماست که جهان‌آفرین است، چون هر دو به یک مفهوم، در زمینۀ تکوین عالم، بر عقل کیهانی دلالت دارند؛ و فقط همین نقطۀ نزدیکی است که موردتوجه دارا قرار گرفته است. اینکه یکی فرشته است و دیگری خدایی از ایزدستان هندو، برایش اهمیتی ندارد، اینکه اسلام اسطوره ندارد و فکر آواتار را هم نمی‌پذیرد برایش مهم نیست. بنا بر قول شایگان، دارا در پی یافتن همسانی اصطلاحات میان دو دین مذکور بوده است. برای مثال، "عرش اکبر" معادل اسلامی "مهاکاشا" ست، "مایا" همان عشق الهی است. خدایان سه‌گانهٔ هندو در خور مقایسۀ دقیق با سه ملک از ملائک اسلامی هستند و بسیاری از دیگر مفاهیم مشابه. او نتیجه می‌گیرد که به اعتقاد دارا، نظریۀ توحید فقط یکی است، جهانی است و در انحصار هیچ قومی نیست. دارا جز چند اختلاف لفظی میان نظریه‌های هندو و اسلامی، اختلاف دیگری پیدا نمی‌کند. چنانچه با مطالعۀ عهد عتیق و عهد جدید، مزامیر و اوپانیشادها، آنها را تأویل معنوی آیات قرآن تلقی می‌کرد که با قرائت آنها، اصل توحید در قلبش تأیید شده بود. همین عقیدۀ پیشین و اولیه به یکی بودن واقعیت‌های روحانی در صورت‌های مختلف بود که او را به مطالعۀ موازی اصطلاحات فنی عرفان اسلامی و آنچه او نظریۀ موحدان هندو می‌دانست سوق داد. اما روش دکتر شایگان به این صورت است که در تفسیر اصطلاحات کلیدی که در کتاب فراوان است، لزوم تعمیق در آنها، مطالعه و بررسی هرکدام در متن مربوط، و روشن‌کردن معنای موردنظر مؤلف و سپس در تقابل قراردادن مفهوم هندی با معادل اسلامی آن و ملاحظه، انطباق و توافق داشتن و یا اختلاف داشتن آنها را در نظر می‌گیرد. اما همان گونه که خود شایگان تصریح می‌کند، قصد دارا نه همسان‌سازی بوده و نه نمایاندن تمایز و تفاوت مطلق، بلکه در جستجوی تساوی تناسب‌ها بوده است. زیرا در مجموع دو دین بینش مشابهی از موضوع‌های اصلی متافیزیک دارند. مانند سلسله‌مراتب وجود، علت غایی که به علت اولیه می‌پیوندد، تطابق نهایی در مراتب هستی که در آن مادون تجلی‌گاه مافوق است، همچنین مفهوم رستگاری که آرمان انسان کاملی است که به مقام فنا و بقا رسیده است. شایگان در این مقایسه ضمن نشان‌دادن همسانی‌های دو دین، آنچه را که دارا ندیده یا نخواسته ببیند نیز آشکار می‌کند. مانند مفهوم کارما در هندوئیسم که در اسلام رد شده است. برخی از آثاری که در بحث عرفان اسلامی مورد استناد قرار گرفته به این شرح است: شرح گلشن راز لاهیجی، شرح مقدمۀ قیصری، انسان کامل عزیز نسفی، مرصادالعباد نجم‌الدین رازی و غیره و درمورد فلسفۀ هندی آثار متنوع مکاتب مختلف برهمنی مورد سنجش قرار گرفته است. نقد مجمع‌البحرین: شایگان سبک کتاب را سست و خنک و نتیجه‌‌گیری‌های آن را در یکسان‌سازی در حد شگفت‌انگیزی سطحی توصیف می‌کند. نتیجه‌‌گیری‌های از سر شتاب‌زدگی و هیجان‌های ذهنیتی کمابیش ساده‌انگار که چیزی جز همسانی‌های ظاهری نمی‌بیند و از وجوه اختلاف و ناهمخوانی‌هایی که در دین‌هایی مثل اسلام و هندوئیسم هست به‌راحتی درمی‌گذرد. وی همچنین اثر را فاقد زیرساخت مناسب و استدلال‌های کافی می‌شمارد که به نظر می‌رسد نویسنده‌اش معنای مفاهیم موردنظر را نه به شکلی انتقادی، بلکه با بینشی غریزی درک کرده است و روش او را نمی‌توان مبتنی بر پدیدارشناسی دین دانست. به‌رغم نقد شایگان به مجمع‌البحرین دارا شکوه و ساده‌اندیشی او در یکسان‌سازی و همسان‌سازی مفاهیم دو آیین، شاید بتوان چنین فرض کرد که نتیجه‌گیری‌های دارا در یکسانی مبانی دو مذهب، خواست عامدانۀ او بوده، در رفع‌اختلاف‌های فراوان پیروان آن دو دین که نتایج خونباری را تا به امروز رقم زده است. دارا با این کار آگاهانه می‌خواست که به ملت هند چه هندو و چه مسلمان نشان دهد برخلاف تصورشان اختلافی در مبادی اعتقادی آنها نیست. هرچند خود قربانی همین نظریه شد و این تئوری بهانه‌ای برای تکفیر و اعدامش گردید. نکتۀ دیگری که شایگان در تحلیل دیدگاه دارا بیان می‌کند قرینه‌سازی‌هایی است که به‌قصد ایدۀ اصلیِ همسان‌سازی ساخت و اساس دو دین، آن را دنبال می‌کرده است. به طور مثال اگر عناصر هندی پنج‌گانه هستند و عناصر اسلامی چهارگانه، دارا با یکسان دانستن "عرش اکبر" با "آکشای هندی" (اثیر) موضوع را فیصله می‌دهد. همچنین در همسان‌سازی خدایان سه‌گانهٔ هند با ملائک چهارگانۀ اسلامی به‌عنوان حاملان اربعۀ عرش اکبر، اسمی از عزرائیل برده نمی‌شود! یا نمونۀ دیگری که در این‌همانی جبرئیل و براهما آمد. به‌این‌ترتیب روشن است که دارا شکوه به هر ترفندی دست‌زده تا یکسانی دو دین را نشان دهد و اینکه ممکن است اساس آنها را متزلزل و تحریف کند، اهمیتی برایش نداشته یا اساساً به آن فکر نمی‌کرده است. با این‌همه به عقیدهٔ دکتر شایگان هرچند دارا شکوه در تشبیهات تصنعی خود تا حدی حیرت‌آور ساده‌لوحی از خویش نشان می‌دهد، اما نمی‌توان منکر عظمت روحی این شخصِ صاحب بینشِ ممتاز شد، به‌ویژه در جهان ما که تعارضات اعتقادی بیش از هرزمان دیگر جوامع را دستخوش تفرقه ساخته است. کاری که دارا شکوه در اواسط قرن هفدهم میلادی انجام داد شاید در هیچ اقلیم آن روزگار نمونه و مصداقی نداشته است و شاید بتوان انحطاط حکومت گورکانیان هند را از تاریخی دانست که تصلب و تعصب بر تساهل و مدارا پیشی گرفت و نتیجۀ چنین قشری‌گری در قرن‌های بعد باعث تجزیه شبه‌قارهٔ هند شد. دارا شکوه به ما سرمشقی کم‌نظیر از سعۀ صدر و تفاهم عرضه می‌کند. وی در برابر دیدگان ابتدایی کسانی که اعتقادات قبیله‌ای را از نو رواج داده‌اند، مشروعیت بی‌قیدوشرط حضور "دیگری" را به‌صورت ضرورتی تقریباً آمرانه قرار می‌دهد. یعنی آن "دیگری" که بدون وجود او، هرکس تا ابد در دور باطل خودمحوری خود اسیر خواهد ماند. پایان.